بازم دلنوشته یه دیوونه عاشق

سلام تمام زندگیم . الان فکر کنم توی راه باشی که برات

دارم می نویسم . داری بر می گردی . دوباره دارم جون

می گیرم ، نفسم داره میاد . 5 روزه که نیستی . شد 50

سال . خواب دیشبم رو برات تعریف کردم ، اونقد قشنگ

بود برام ، لحظه به لحظه اش جلو چشمامه  . مخصوصا

وقتی چشات خیس شدن و تو آینه نگات کردم و نگام کردی

و خندیدی.امروز که صدات زدم و گفتی جانم اونقد احساس

خوشبختی کردم که نمیشه هیچ جوری بیانش کرد . دوست

دارم همیشه اینجوری جوابم رو بدی تا خوشبختی رو

همیشه احساس کنم  دیگه هیچ آرزویی توی این دنیا

ندارم چون

دیگه با خواب دیشب مطمین شدم اون بالایی هم دوست داره

و هم راضی هست که مال من باشی . خدا که یه فرشته رو

نمیده به هر کسی . قدر فرشته ها رو باید دونست .

جاشون رو چشم ادم هاست . مثل فرشته من که جاش رو جفت

چشمای منه تا وقتی نفس میکشم و جونی توی این بدن

هستش . کاش زودی فردا بیاد و بتونم ببینمت . اونقد

دلتنگم که هیچی جز دیدنت آرومم نمیکنه .